مقدمه
سالهاي سال است كه از مرگ خداوندگار
خرد و آگاهي مي گذرد، سالهاي سال است كه حكيم بزرگ توس رخ در نقاب خاك كشيده است و
جان نورانيش را به عالم بالا پرواز داده است، اما همانگونه كه خود مي گويد «نميرم
از اين پس كه من زنده ام… »گويي كه نمرده است و هنوز هر ايراني
آزاده اي با شنيدن سخن نغزش جاني تازه مي گيرد و انديشة بلند و نيكش را ستايش مي
كند.
گزيده حاضر نگاهي دارد به ده عنوان
كتاب، كه طي چند سال اخير پيرامون فردوسي و شاهنامه انتشار يافته است، ذكر يك نكته
اينجا ضروري مي نمايد و آن اينكه اگر مشت را نمونة خروار بدانيم بايد بر افول
شاهنامه پژوهي معاصر گريست، چرا كه اكثر
منابعي كه ما به صورت تلخيص ذكر كرده ايم يا مشاهدة ديگر عناويني كه اين تحقيق
بهانه اي شد تا مطالعه شود و در اينجا نيامده است اين سؤال را در ذهن ايجاد مي كند
كه راستي ماچقدر در كنه مطالب شاهنامه غور كرده ايم و به چه ميزان «برره رمز معني
برده ايم» و راستي آيا حق شاهنامه و فردوسي اين است؟ گاهي تأليفاتي مشاهده مي شود
كه انسان از اين كه حتي نام فردوسي بر پشت آنها حك شده است شرمسار مي شود. به اميد
روزي كه شاهنامه پژوهي بي هيچ غرضي در خدمت تجلي انديشه والاي فردوسي درآيد.
در اينجا لازم مي نمايد از زحمتها و
بزرگواريهاي استاد فرزانه جناب دكتر رادفر كه بنده را هميشه مورد لطف خويش قرار
داده اند سپاسگزاري كنم، باشد كه ايشان كاستي هاي
بنده و اين نوشته را به ديدة اغماض بنگرند.
اين اثر
مقدمه مترجم، پيشگفتار و مقدمه مولف و نه فصل را شامل ميگردد. در مقدمة مترجم، او
پس از توضيحي كوتاه پيرامون فردوسي و شاهنامه به شيوهي پژوهش پروفسور ديويدسن
اشاره ميكند و بيان ميدارد كه او معتقدست اتكا به منابع مكتوب به تنهايي نميتواند
ما را به شاهنامهي فردوسي رهنمون گردد. به اعتقاد او، بر اساس شواهد خود شاهنامه
و شواهد بيروني، فردوسي بخش مهمي از شاهنامهاش را از منابع شفاهي گرفته و خود
روايات را حين اجراي نقالي ديده و شنيده است.
در پيشگفتار، اينگونه بيان ميكند
كه موضوع اساسي كتاب اين است: كه «چگونه ميتوان يك شكل از ادبيات كلاسيك را تداوم
يك سنت شفاهي پيشين دانست؟» ديويدسن معتقدست كه شاعر در اين كتاب در حقيقت به
مفهوم پادشاهي اعتبار ميبخشد بدينصورت كه شاعر پا پروردن و اعتبار بخشيدن به
پهلوان از او پاسباني براي تخت شاهي و شاهنشاه ميسازد پس شاعر قوام بخش و اعتبار
دهنده به مفهوم شاهنشاهي است در مقدمه شاعر (كه خود فردوسي ست) و پهلوان (رستم،
كسيكه در ذهن ما شخصيتهاي حماسي و اساطيري را تداعي مينمايد) را محور اصلي كتاب
حاضر بر ميشمرد.
نويسنده معتقدست كه منظور اصلي اين
كتاب نه زندگي نامهي شخصي فردوسي است و نه «تاريخي» كه ميتوان از خلال شاهنامه
نگاشت. بلكه منظور شعريست كه زندگي شاعر نمونهي آن است و داستانيست كه شاعر
روايت مينمايد آن هم شعري كه آميزهاي است از تاريخ و اسطوره.